کتاب در کتاب مقدّس
«کتاب» کلمه ای عربی و از ریشه ی «کَتَبَ»، به معنی پیوستن اجزای مختلف یک چیز به همدیگر است. استعمال مجازی آن برای نوشتن، به واسطه پیوند دادن حروف و کلمات در امتداد «سطر» است. گاهی به پیوستن الفاظ در کلام نیز کتاب گفته اند. لفظ «کتاب» هر چند مصدر و به معنای «نوشتن» است، ولی اصطلاحاً بر «مکتوب» دلالت کرده و بر هر «نوشته» مدون و غیر مدون اطلاق می شود (26: ج2، ص 941). برای آگاهی از شأن کتاب در اسلام، می باید که شأن آن را در قرآن مجید و اخبار نشان داد.
در قرآن کریم، علاوه بر واژه ی کتاب، الفاظ دیگری نزدیک به همین معنا استعمال شده است که از اهم آنها مشتقات مصادر «سطر»، «رقم»، «نسخ»، «زبر»، و «صحف» قابل ذکر است. البته هیچ یک از این کلمات مترادف، دارای معنای کاملاً مشابه و یکسان با یکدیگر نیستند، بلکه هر کدام واجد وجه خاصی هستند که دیگری فاقد آن است.(32 : 13).
واژه کتاب در معنای «نوشتن» 360 بار در قرآن مجید آمده است. این موارد را می توان به دو وجه کلی «رمزی» و «متعارف» تقسیم کرد (38: 8).
الف. وجه رمزی
دراین وجه، لفظ کتاب و مشتقات آن به دو قسم مشخص قابل تقسیم است:یک. رمزی تکوینی
در این معنا، کتاب، بر عالم وجود اطلاق می شود: « هیچ جنبده در روی زمین نیست و هیچ پرنده ای با بال های خود در هوا نمی پرد مگر آنکه چون شما امت هایی هستند. ما در این کتاب هیچ چیزی فرو گذار نکرده ایم...» (56: انعام: 38).دو. رمزی تشریعی
در این معنا، لفظ کتاب و ترکیبات آن، بر معانی مختلف رمزی تشریعی دلالت دارد که اهم آن از این قرار است:سه. علم الهی
«هیچ ذره ای در زمین و آسمان از پروردگار تو پنهان نیست و کوچکتر از ذره و بزرگتر از آن چیزی نیست مگر آنکه در «کتاب مبین» است» (همان: یونس: 61)؛ «خداوند هر چه را که خواهد محو می کند و - یا - تثبیت می نماید و «امّ الکتاب» نزد اوست» (همان: رعد: 39)؛ «ما بدانچه زمین از آنها بکاهد، کاملاً آگاه هستیم و کتاب محفوظ نزد ماست»؛ «به راستی این قرآن ارجمند است - که - در «کتاب مکنون» است»(همان: واقعه: 77، 78).چهار. اراده الهی
«خداوند نوشته [= اراده کرده] است که من و پیامبرانم حتماً پیروز خواهیم بود...» (همان: مجادله: 21).پنج. حکم اهلی
«بر بنی اسرائیل نوشتیم [= حکم کردیم] هر که شخصی را بدون حق قصاص و یا بی آنکه فساد و فتنه ای در زمین کرده باشد به قتل رساند، چنان است که تمام مردم را کشته باشد و هر که فردی را حیات بخشد چنان است که تمام مردم را حیات بخشیده باشد.» (همان: مائده: 32).شش. ایجاب و وجوب
«روزه بر شما نوشته [= واجب] شد، همان گونه که بر پیشینیان شما نوشته [= واجب] شده بود» (همان: بقره: 183).هفت. ثبت و نگهداری
«کسی که نیکوکاری کند و اهل ایمان باشد، کوشش وی ضایع نخواهد شد و ما برای او می نویسیم [= ثبت می کنیم]» (همان: انبیاء: 94).هشت. کتاب آسمانی
« هر که به خداوند و فرشتگان و کتاب ها و پیامبران او و روز رستاخیز کافر شود، به راستی که به گمراهه ی دوری منحرف شده است» (همان: نساء: 136).نُه. دلیل و حجت ثابت و معتبر
«و از میان مردم کسی است که درباره خداوند مجادله می کند، بدون شناخت و بی آنکه هدایتی یافته و یا کتابی روشنگر [= دلیلی معتبر] داشته باشد» (همان: حج: 80). بدان که اینان به دروغ می گویند خداوند پسری دارد... اگر صداقت دارید پس کتابتان [حجتتان] را بیاورید.» (همان: صافات: 150 و 157).آنچه از موارد استعمال لفظ کتاب و سایر الفاظ مترادف و مربوط با آن و مشتقات آنها در قرآن کریم استنباط می شود آن است که کتاب و کتابت در فرهنگ آسمانی اسلام دارای ریشه ای غیبی و مینوی است و از عالم ملکوت و از سرچشمه فیض اقدس الهی نشأت می گیرد (38: 10- 13 ، 15).
ب. وجه متعارف
در این وجه، مراد از «کتاب»، نوشته ای است که بر کاغذ یا پوست و یا لوح نقش بسته است، خواه به صورت برگ و طومار و لوح باشد و خواه به صورت مدون و مجتمع در هیئت صحیفه که امروز مدلول خاص لفط کتاب است. به همین ترتیب، مشتقات فعلی و اسمی کتاب نیز بر معنای متعارف نوشتن دلالت دارند. «و اگر ما بر تو کتابی کاغذین از آسمان فرود آوردیم تا مدعیان آن را با دست های خود لمس کنند، باز آن کسانی که کفر می ورزند خواهند گفت که این جز سحری آشکار نیست» (56: انعام: 7)؛ «ای کسانی که ایمان آورده اید هرگاه بخواهید در مدت زمان معین با یکدیگر به قرض و نسیه معامله کنید، پس این موضوع را مکتوب کنید و بایستی که نویسنده ای درستکار، قرارداد فیمابین شما را بنویسد؛ و هیچ نویسنده ای نمی بایست که از نوشتن سر باز زند، چرا که خداوند او را نوشتن آموخته است. پس باید بنویسد و فرد مدیون امضا کند و از خداوند پرواز کند که چیزی را فروگذار ننماید...»(همان: بقره: 282).در همین وجه، نوشتن به معنای «جعل کردن» به کار رفته است: « پس وای بر کسانی که با دشمنان خویش کتابی را می نویسند و سپس شایع می کنند که «این از جانب خداست» تا آن را به بهای ناچیزی بفروشند.
وای بر آنان از آنچه دست هایشان نوشت و وای بر آنان از آنچه به دست آوردند» (همان: بقره: 78).
بدین ترتیب، همان طور که آنچه در دار وجود و عالم تکوین است، تعیّن حقیقی است که در «امّ الکتابِ» خداوند و کتاب مبین او «تثبیت» و در قرآن کریم «تبیین» گردیده است، کلیه مکتوبات معتبر بشری نیز از خداوندی که بشر را نوشتن آموخته است، نشأت می گیرد و انعکاس و محاکاتی از عوامل غیب و شهادت است. لذا نه فقط کُتبی که گزارش شهود اولیای الهی از عوالم قدسی غیب است، تقدس دارد و در مرتبه ای دیگر کلیه کتاب هایی که موضوعاً متعلق به علوم و معارف دینی است واجد حرمت و شرافت است؛ بلکه تمام کتاب هایی که وجه «محسوس» یا «معقول» و یا «زیبای» عالم شهادت را - به مثابه «آیه» و مظهری از عالم غیب- در ساحت علم یا فلسفه و یا هنر جلوه گر می سازند، نیز در خور قدر و اعتبار خاص هستند ( 38: 17).
تقابل ایجاب و سلب «حق» و «باطل» در اسلام اقتضا می کند که هر نوشته که دارای نسبتی مستقیم با حق نیست و در قلمرو باطل با هر چه حقیقی و حقانی است تعارض دارد، از حریم تقدس کتاب خارج شود. در ساحت حق، حرمت و تقدس «کتب الهی» یا «رحمانی»، واجد مراتبی از قرآن مجید تا آثار مربوط به جلوه ی محسوس عالم شهادت است؛ و در ساحت باطل نیز بطلانِ «کتب شیطانی» مبتنی بر مدارجی است که دانی آن، نقطه ی مقابل کتب رحمانی است و ادنای آن، فاقد نقطه ی مقابل و حتی خارج از تعریف کتاب است و لذا لایق ردیّه نیست. توضیح آن که بسا کتاب باطل و شیطانی که در دوره ی تاریخی خاص خود حقانی و رحمانی بوده اند، ولی با نسخ آن دوران و ظهور دوره ای جدید از اعتبار دیرینه ساقط گردیده اند. فی المثل آنچه در باب زندگی دینی انسان بر اساس کیش مسیحیت در عهد ولایت عیسوی به رشته تحریر درآمده بود، هر چند در مقابل «کفر» آن عصر محق بوده است، ولی با «نسخ» آن دین در عهد اسلام در زمره متون «منسوخ» و بی اعتبار قرار گرفته و عمل بدان ها باطل اعلام شده است. درست به همان نحو که ایمان به ادیان گذشته، کفر دوره ایمان اسلامی محسوب می شود( همان: 17، 18).
لغو نامه هایی نیز که غفلت و جهل و فحشا و منکر را در بین مردمان رواج می دهند، نه تنها فاقد هرگونه اعتبار حقیقی هستند بلکه از دایره ی تعریف کتاب نیز خارج می شوند؛ لذا برخلاف سایر کتب شیطانی که در تقابل با کتب الهی و ردیّه های خود قرار می گیرند، این گونه کتاب ها مقتضی هیچ گونه نقد یا پاسخی نیستند و به تعبیر قرآن مجید، دستاوردهایی هستند که فقط آتش دوزخ عاملان خود توانند بود.
تنها راه برخورد با آنها خاموش کردن آتش فتنه ی فراگیر آنهاست: «و از مردم کسی هست که گفتار و داستان های لغو و فریبنده را خریداری می کند تا - مردم را - به واسطه ی جهالت از راه خداوند گمراه سازد و آن - راه هدایت- را به تمسخر و استهزا گیرد. آنان هستند که به عذابی توأم با خواری گرفتار می شوند. هرگاه آیات الهی بر او خوانده شود، متکبرانه روی بر می گرداند چنانکه گویی هرگز نشنیده است و حتی دو گوش کر دارد. پس او را به عذابی دردناک بشارت ده» (56: لقمان: 6، 7؛ 38: 21).
جدا از تقسیم بندی نظری که ناظر به ماهیت رحمانی یا شیطانی آثار مکتوب بشری است، از دیدگاه دیگری که اساساً معطوف به مصالح عملی است، اسلام مجموعه آثار مکتوب را به دو قسم «نافع» و «مضرّ» یا «هادی» و «مضلّ» تقسیم می کند: هر نوشته که نتیجه ی عملی آن ترغیب مردم به تقوا و ایمان و عمل صالح، یعنی به کار بستن رهنمودهای اصولی قرآن حکیم باشد، «نافع» است و هر اثر مکتوب که موجب برانگیختن و تشویق افرادی در موقعیت های مختلف به ارتکاب مفاسدی شود که مورد «نهی» آن کتاب مقدس قرار گرفته است، در زمره «کتب ضالّه» یا کتب مضر خواهد بود. اما «نفع» و «ضرر» نیز دارای مراتب و درجات است. ملاک تشخیص نفع و ضرر یک نوشته و تعیین درجه خاص آن به سه مبنای اصلی رجوع دارد که می بایست توأماً لحاظ شوند:
1) ماهیت کتاب؛ 2) قابلیت و اهلیت مطالعه کننده؛ و 3) مقتضیات خاص دوره ی تاریخی ( 30 :99، 100؛ 38: 23).
پیش از این، ماهیت کتاب مورد بحث واقع شد، اما در مورد اصل دوم بسا موقعیت سنی، جنسی، روانی، اجتماعی، و فرهنگی یک فرد یا گروهی از مطالعه کنندگان مواجهه آنان با برخی مکتوبات رحمانی - حتی قرآن کریم- به نتیجه منفی رهنمون سازد: « خدا ابایی ندارد که به پشه و کمتر از آن مَثَل بزند. آنان که ایمان آورده اند می دانند که آن مَثَل، درست و از جانب پروردگار آنهاست. و اما کافران می گویند که خدا از این مَثَل چه می خواسته است؟ بسیاری را بدان گمراه می کند و بسیاری از هدایت. اما تنها فاسقان را گمراه می کند» ( 56: بقره: 26). «ضاله» دانستن کتب بسیاری از عرفا و حکما، عمدتاً به واسطه نگرانی از گمراهی خواننده بوده که اهلیت و قابلیت لازم را نداشته اند، چنانکه شیخ بهایی ( 953- 1031 ق) در باره ی مثنوی مولوی گوید:
من نمی گویم که آن عالیجناب ... هست پیغمبر ولی دارد کتاب
مثنویّ او چو قرآن مدلّ ... هادی برخیّ و برخی را مضلّ
(6: 42)
به عکس، چه بسیار کتب شیطانی که برای اهل تحقیق و صاحبان بینش، مفید فایده عبرت است؛ زیرا بنابر تعلیم قرآن مبین، دستاوردهای بشری از دو صورت خارج نیست: یا «کلمه پاک» است که یادگار رحمانی و حقانی است و می بایست به عنوان «اسوه ی حسنه» پیروی شود؛ و یا «کلمه پلید» و اثری شیطانی و باطل است که در این صورت، علاوه بر مقابله شایسته با آن، می بایست که همواره آیینه عبرت صاحبان بینش (اولوالالباب) باشد ( 38: 24). بدین ترتیب، نگارش کتاب ضاله در صورتی که اضلالی در خارج ایجاد نکند، محکوم به حرمت نیست و کتب حق، در صورتی که باعث گمراهی در خارج شود، محکوم به حرکت خواهد بود (32: 106).
اما اصل سوم، خصوصاً راجع به این حقیقت است که با تغییر احوال تاریخی یک جامعه، بسیاری از موارد تشخیص ضرورت های شرعی تغییر می یابد بی آنکه نفس احکام شرع دچار تبدیل شده باشد. مثلاً در زمانی که هنوز آثار شرکت کهن به صورت یک خطر بزرگ فرهنگی، جوامع اسلامی را تهدید می نمود، اشاعه آن دسته از کتب و آثار هنری که به «هنرهای تجسمی» اختصاص داشت، منع گردیده بود؛ ولی با توسعه تدریجی مذهب توحید و ریشه کن شدن کامل معتقدات مشرکانه جاهلی، ضرورت منع کتب تصویری از میان برخاست و حتی زیباترین نقوش به کتب و اماکن مقدس مذهبی اختصاص یافت. به عبارت دیگر تا زمانی که حقیقت هنرهای تجسمی به شیطان و طاغوت رجوع داشت، در فرهنگ اسلامی مردود و مطرود بود، ولی آنگاه که مظهر و مجلای جلوه ی رحمانی قرآن قرار گرفت از «مشروعیت» و «حرمت» خاص برخوردار شد (38: 24). به همین علت بود که صاحب جواهر ( 1200؟ - 1266 ق) فقیه بزرگ شیعی، فتوا داد که «بسیاری از کتب مخالفان و ملل فاسد در این روزگار به علت نقص و بی ارزش سازی آنها، از سوی علما، از عنوان «ضِلال»، خارج شده اند و به «کتب تلف شده» می مانند. بنابراین، اتلاف- به معنی از بین بردن - واجب نیست، بلکه خرید و فروش و مزد گرفتن برای نوشتن آنها مانعی ندارد.» ( 5: 107).
منبع مقاله: رجبی، محمدحسن، (1388)، مروری کوتاه بر تاریخ کتاب در ایران (از آغاز تاکنون)، تهران: نشر اطلاعات، چاپ اول
/م
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}